کمیلکمیل، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

دوران مادرانه

جا افتاده ها...

(این یادداشتها رو تازه کشف کردم تو یکی از پوشه های گوشیم...گذری به شش ماهگی پسرم...) مثل دیشبی دیشب حمید خسته بود و ساعتای یازده و نیم خوابید . کمیل خوابشو گرفته بود و داشت برای شب زنده داریش بیدار میشد ! که چند لحظ بعد هم بیدارشد . من و کمیل ساعت یک و نیم بامداد : من: لالا لالا لالا لالا ... بخواب نازم ... گل یاسم ... کمیل : ( چشما اندازه توپ گلف،در جستجوی وسایل جالب اتاق ) اووووووم ... اووووووم .... اَبووووووو ... اَبوووو ....( همه ی اینا رو با ناز و کشدار هم میگه نصفه شبی !!)   اره یا نه ! ؟ صبح ها وقتایی که کمیل میخواد بیدار شه و غلت زدنا و پهلو به پهلو شدناش مال خواب دیدن نیست،فقط یه راه فهمیدن...
30 شهريور 1394

تو چی غذا بخورم مامان جون؟!!!

یکی از مهمترین چالش های بچه داری بنده انتخاب نوع ظرف طبخ غذا بود برای اقا کمیل مون . کلی سایت دیدم و سرچ کردم . کلی مقاله خودم و حرفای باتجربه ترها رو بالا و پایین کردم . ظروف موجود غذای کودک تو بازار چند جور جنس اند . فراوون ترین ست قابلمه کودک تفلونه . که تو تمام فروشگاه های دم دستی،معتبر و حتی برند سیسمونی در انواع مدل های جور و واجور و با انواع طرح های جذاب به وفور یافت میشه . اصولا این نوع ظروف تماما تفلون نیستند . جنس اصلی قابلمه روی هست با روکشی از تفلون که در برابر حرارت مقاومه و آب نمیشه . استفاده از این ظروف بین خودمون بزرگ ترها هم خیلی شایعه به همون دلایلی که بالاتر گفتم . اشکال این نوع ظروف اینه که روکش تفلونیش به مرور زمان ...
30 شهريور 1394

پسر که داشته باشی...

پسر که داشته باشی ، اتاق سیسمونی نوزادت رنگ اسمان میگیرد و روی ابرها سیر میکنی پسر که داشته باشی ، خیالت از تربیتش مطمئن است و می دانی پا جای پای پدرش خواهد گذاشت و چه از این بهتر پسر که داشته باشی ، از همین حالا برای شب دامادی ش قند توی دلت اب میشود تا توی رخت دامادی کنار فرشته ش ببینی ش پسر که داشته باشی ، باید تمام بازار را بگردی دنبال یک دست لباس خوب و قشنگ، برخلاف لباس های دخترانه جینگیلی که از سر و روی فروشگاه ها می بارند و تادلت بخواهد متنوعند. ولی اگر صبوری کنی،دست آخر میرسی به لباسی برازنده ی کاکل به سرت که هر وقت تنش میکنی ذوق مرگ میشوی که انقدر آقا میشود تویشان. پسر که داشته باشی ، بابایش حسود میشود و حسادت م...
10 شهريور 1394

لب جوی نشسته ایم و گذر عمر میکنیم اینجوری...

این روزا کمیل می تونه تا حداکثر یک دقیقه بدون کمک بشینه.نهایتش دو دقیقه ست دیگه، بعدش اگه حواسمون بهش نباشه میفته؛ که البته چند باری پیش اومده.الان با بالشت ایمنیش می کنیم.دیگه باید براش صندلی غذا بگیرم تا غذا دادنش راحت تر شه و ریخت و پاش هاش هم کمتر. دوستان گاهی امیدواری میدن که ببرش دکتر! چرا نمی تونه بشینه یا چهار دست و پا بره یا حتی سینه خیز. اوایل خیلی نگران شدم، حتی به فکر ویزیتش افتادم؛ خدا سایه پدر و مادرها رو روی سرما جوون های بی تجربه حفظ کنه، مادرم وقتی شنید چرا دارم میبرمش کلینیک کلی بهم خندید و از تفاوتهای شخصیتی بچه ها گفت و دلمو قرص کرد. چیزایی رو می خواستم از یکی بشنوم تا حالمو بهتر کنه گفت. از دختر بچه سه ساله ای توی ...
6 شهريور 1394
1